باغی که در آن گلها مانند ستاره می درخشند. (ناظم الاطباء) : خاک ازتو (خطاب به آفتاب) بهشت طیلسان شد انجم کده از تو بوستان شد. درویش واله هروی (از بهار عجم)
باغی که در آن گلها مانند ستاره می درخشند. (ناظم الاطباء) : خاک ازتو (خطاب به آفتاب) بهشت طیلسان شد انجم کده از تو بوستان شد. درویش واله هروی (از بهار عجم)
مرطوب. که قطرات آب یا باران بر آن نشسته باشد. آب زده: رویش از خاک چو برداشتم از خوی شده بود لاله برگش چو گل نم زده در وقت سحر. سنائی. ، آب پاشیده. آب پاشیده شده: راه چون رفته گشت و نم زده شد همه راه از بتان چو بتکده شد. نظامی
مرطوب. که قطرات آب یا باران بر آن نشسته باشد. آب زده: رویش از خاک چو برداشتم از خوی شده بود لاله برگش چو گل نم زده در وقت سحر. سنائی. ، آب پاشیده. آب پاشیده شده: راه چون رفته گشت و نم زده شد همه راه از بتان چو بتکده شد. نظامی
رطوبت رسانیده اندکی آب زده، رفیقه معشوقه. یانم کرده ای (زیرسر) گذاشتن، رفیقه ای را آماده داشتن: چرا نمیگویی نم کرده ای زیر سر داری اگر زبان ما تا بحال بسته بود چشمهامان باز بود
رطوبت رسانیده اندکی آب زده، رفیقه معشوقه. یانم کرده ای (زیرسر) گذاشتن، رفیقه ای را آماده داشتن: چرا نمیگویی نم کرده ای زیر سر داری اگر زبان ما تا بحال بسته بود چشمهامان باز بود